امید زندگی

این وبلاگ که حاصل تجربه های شخصی است، سعی در کمک به افراد نا امید دارد.

امید زندگی

این وبلاگ که حاصل تجربه های شخصی است، سعی در کمک به افراد نا امید دارد.

تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره خالی از سکنه ای افتاد . او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد. اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذراند ولی کسی نمی آمد. سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیانبار محافظت کند و دارایی های اندکش را در آن نگه دارد . اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به سوی آسمان می رود.

متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده بود و همه چیز از دست رفته بود.از شدت خشم و اندوه در جا خشکش زد و فریاد زد :"خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی ؟" صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود نجاتش دهد . مرد خسته از نجات دهنده گانش پرسید : شما ها از کجا فهمیدید من در اینجا هستم ؟ آنها جواب دادند : ما متوجه علایمی که با دود می دادی شدیم . وقتی که اوضاع خراب می شود نا امید شدن آسان است ولی ما نباید دلمان را ببازیم چون حتی در میان دود و آتش و رنج دست خدا در کار زندگیمان است . پس به یاد داشته باش دفعه دیگر اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد ممکن است دودهای برخواسته از آن علایمی باشد که عظمت خدا را به کمک می خواند.

بایگانی
نویسندگان

بخش دوم(دوران دبیرستان)

شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۵۸ ب.ظ

اولین باری که من شروع به مخالفت کردم با یک سیستم کاری مربوط میشه به همون دروانی که تو فضای سبز شهرداری کار میکردم،یعنی بچه ها به جای اینکه بیان و کار کنن میرفتن تو پارک و میخوابیدن!!من به خاطر اینکه میگفتم ما باید پولمون حلال باشه و باید نخوابیم سرکار مورد تمسخر قرار میگرفتم!


ی خلاصه ای از کار موش کشی بگم اونم این که تو خیابونای نزدیک ازادی مثه جیحون،دامپزشکی و ... از سر خیابون تا تهش باید کلونی موش پیدا میکردیم و دوا  مینداختیم یه لباس سرمه ای رنگ همراه با دستکش و ماسک هم بهمون میدادن که دستمون مستقیم به سیانور نخوره


روزایی رو یادم میاد که خودمون مجبور بودیم بریم سرکار از خونمون ساعت 4 صبح با برادرم را میفتادیم و سوار اتوبوس اذری میشدیم تا ساعت 6 خیابون جیحون باشیم تقریبا ی ماهی کارمون همین بود



از این کار که بگذریم میرسیم به دوران دبیرستان مجددا،من سال دوم دبیرستانم که تموم شد وارد تابستون شدیم من به خاطر معدل بالام رفتم و بورس قبم چی شدم و شروع کردم به ازمون دادن،برای من این وضعیت خیلی عالی بود،دلیلشم این بود که برای کنکور اماده میشدم و هزینه هم نمیدادم که بعدا منت پدرم روم باشه.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.