امید زندگی

این وبلاگ که حاصل تجربه های شخصی است، سعی در کمک به افراد نا امید دارد.

امید زندگی

این وبلاگ که حاصل تجربه های شخصی است، سعی در کمک به افراد نا امید دارد.

تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره خالی از سکنه ای افتاد . او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد. اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذراند ولی کسی نمی آمد. سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیانبار محافظت کند و دارایی های اندکش را در آن نگه دارد . اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به سوی آسمان می رود.

متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده بود و همه چیز از دست رفته بود.از شدت خشم و اندوه در جا خشکش زد و فریاد زد :"خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی ؟" صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود نجاتش دهد . مرد خسته از نجات دهنده گانش پرسید : شما ها از کجا فهمیدید من در اینجا هستم ؟ آنها جواب دادند : ما متوجه علایمی که با دود می دادی شدیم . وقتی که اوضاع خراب می شود نا امید شدن آسان است ولی ما نباید دلمان را ببازیم چون حتی در میان دود و آتش و رنج دست خدا در کار زندگیمان است . پس به یاد داشته باش دفعه دیگر اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد ممکن است دودهای برخواسته از آن علایمی باشد که عظمت خدا را به کمک می خواند.

بایگانی
نویسندگان

بخش دوم(دوران کار-بدنبال کار مرتبط با رشته)

سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۰۲ ب.ظ

بعد از حدود 1سال و 8 ماه که تو شرکت بودم و تونسته بودم ی پس اندازی جمع کنم و حقوقم رسیده بود به 1300 یک تصمیم نابخردانه گرفتم و اونم بیرون اومدن از کار بود.چرا؟

-من بیمه نبودم

-اگه سنم بالا میرفت و تو کار مرتبط به رشتم نبودم مدرکم دیگه کاراییشو از دست میداد

-من نمیخواستم بالاسر داشته باشم و دستور بگیرم(ضمن اینکه اخلاق کارفرمای من بسیار بسیار خوب بود و همه جوره با من میساخت-با دیر اومدنام-با مرخصیام و ...)

-تو کاری بودم که سطح منو زیاد بالا نمی برد و با افراد درستی سر و کار نداشتم(بعضی وقتا مجبور بودم به صراحت دروغ بگم به بعضی مشتریا-چون بحث فروشم انجام میدادیم علاوه بر واردات)

ی چندتا دلیل دیگه که شبیه به این حدیث نفس بود!"من اینجا چه غلطی میکنم با مدرک لیسانس برق"

از کار اومدم بیرون و بلاهایی سرم اومد که نگو.........


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.