وقتی که بودن خودتو انکار میکنی!
بعد از چند مدت با ی خاطر از زندگیم برگشتم.
اون موقع که تو بازار آهن کار میکردم هم به عنوان مترجم و هم به عنوان کارشناس فروش همون موقع ها چون کارم مرتبط با رشتم نبود هر روز که میومدم خونه تو اینترنت دنبال آزمون استخدامی بانکا میگشتم دنبال کار
حالا چرا بانک!
من اون موقع ها تصورم این بود که من هیچوقت تو رشته خودم کار گیر نمیارم
چرا
اولا چون من معافیت پزشکی داشتم
دوما معدل لیسانسم ۲۰ صدم کمتر از ۱۴ بود
پس با خودم میگفتم که هیچوقت نمیتونم سر ی کار دولتی برم
بگذریم
اون روز که تو نت داشتم سرچ میکردم دیدم بانک سینا شعبه خلخال دنبال تحصیلدار میگیره؛منم شاد و خوشحال کل فرمهاشو اینترنتی پر کردم
و دو هفته بعدش زنگ زدن بیا
کجا
خلخال
آقا من مرخصی گرفتم همون شبشم را افتادم رسیدم اونجا دیدم همه دارن ترکی صحبت میکنن!به ی بنده خدایی تو بانک که بعدا فهمیدم تحصیلدار قبلی بود؛نشون دادم لیسانسمو گفت اینو قایم کن بفهمن نمیگیرنت
آقا اونجا بود که من لیسانس بودنمو انکار کردم!گفتم دیپلمم معدلو دید گفت چقد بالاست نمونه دولتیم بودی چرا نرفتی دانشگاه تو
ی کم چرت و پرت گفتم
گفت برید خبرتون میکنیم
آقا باز دو سه هفته بعد رفتم اونجا
همون آش و همون کاسه مرخصی گرفتم شب رو رفتم رسیدم خلخال
ساعت ۱ دیدم بعله ۵ نفر از تبریز اومدن واسه مصاحبه من که نوبتم شد شروع کردن ترکی صحبت کردن!
گفتم آقا من زیاد بلد نیستم ترکی
پرسید پس چرا اومدی اینجا کار کنی!خط زد رو برگم گفت برو!
یعنی من لیسانس بودنمو گذاشتم کنار
چون فارسی حرف میزدم و ترکی نمیتونستم صحبت کنم ورم نداشتن
که الان خدا رو شکر میکنم که نشد
چون الان سر کار فوق العاده بهتر مرتبط با رشته و حقوق و مزایای بالا هستم
اونم فقط و فقط وفقط از طریق آزمون استخدامی بدون هیچگونه پارتی ای!
میخوام اخرش اینو اضافه کنم که انسان رو به کجا میرسونن که آدم باید بودنشو انکار کنه
قضاوت با شما.........
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.